سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 87

  • 3 years ago
سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 87

آدرس کانال مشکی ترکی
https://www.youtube.com/channel/UCmu9...

لینک کانال تلگرامی مشکی:
https://t.me/meshkimedia

داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟
https://youtu.be/UhgoFtXMExk

داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟
https://youtu.be/PABScOevTfU

داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟
https://youtu.be/canJbyG5KkQ

داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل دوم. یاماچ ادریس را می‌کشد یا ادریس یاماچ را؟ رئیس بعدی گودال کیست؟
https://youtu.be/aUroFMuLtdQ

زلیخا با نهال قرار دارد و میخواهد بیرون برود. شرمین از زلیخا میخواهد او را نیز تا شهر برساند. در مسیر، شرمین در مورد قهرمانی ایلماز و نجات دادن مژگان صحبت میکند و سپس به زلیخا بخاطر اینکه ایلماز نتوانست او را از زندگی اش نجات دهد طعنه می زند. زلیخا به شدت عصبانی شده و در راه، شرمین را پیاده میکند.
زلیخا و نهال به رستوران می روند. نهال در مورد بدهی برادرش به زلیخا میگوید و از او تقاضای کمک میکند. زلیخا میگوید که خودش پولی ندارد و باید از دمیر بگیرد. نهال حرف او را باور نمی‌کند و نمیخواهد دمیر چیزی بفهمد. او از زلیخا دلخور شده و سپس به روی او می آورد که راز او و ایلماز را میداند و سپس او را تهدید میکند که میتواند این خبر را به همه بگوید. زلیخا شوکه و عصبانی می شود. نهال پشیمان شده و معذرت خواهی میکند اما زلیخا اهمیتی نمی‌دهد و از رستوران بیرون می آید. او با عصبانیت به شرکت دمیر می رود و بخاطر اینکه رازشان را به جنگاور گفته و او نیز به نهال گفته است با دمیر دعوا میکند. دمیر متعجب شده و سعی دارد زلیخا را آرام کند. زلیخا از دمیر میخواهد که با جنگاور در مورد این قضیه صحبت کند.
وقتی شرمین به خانه برمی‌گردد، گولتن برای کمک به او به خانه اش می رود. فسون با شرمین تماس گرفته و شرمین اخبار ایلماز را میدهد و میگوید که پدر مژگان دکتر بنامی است و اگر بفهمد که ایلماز یک قاتل است، دخترش را هرگز به او نمی‌دهد. گولتن حرفهای شرمین را می شنود.
شب در خانه، زلیخا از دمیر ناراحت است و به اتاق می رود. دمیر پیش او میرود و میگوید که هنوز با جنگاور صحبت نکرده، اما به زلیخا اطمینان میدهد که اتفاقی نمی افتد و جنگاور دوست صمیمی اوست. زلیخا میگوید که دیگر نمیخواهد نهال را ببیند‌.
روز بعد، نهال به خانه دمیر می آید تا زلیخا را ببیند. زلیخا از آمدن او عصبانی می شود. نهال با شرمندگی معذرت خواهی کرده و می‌گوید که هرگز چنین کاری نمی‌کند و از زلیخا میخواهد او را ببخشد.
شب، دمیر و زلیخا حاضر می شوند تا برای شام با مهندسان ساختمان به کلوپ شهر بروند. ایلماز و مژگان نیز با یکدیگر برای شام قرار گذاشته و به کلوپ می روند. زلیخا با دیدن آنها دوباره ناراحت می شود اما سعی میکند خودش را کنترل کند.
پدر مژگان به آدانا آمده و با عصبانیت به بیمارستان می رود و سراغ مژگان را میگیرد. او می فهمد که مژگان به کلوپ رفته و به سمت آنجا می رود. پدر مژگان وارد کلوپ شده و با دیدن مژگان به همراه ایلماز به شدت عصبانی شده و از مژگان میخواهد همراه او بیاید، اما مژگان قبول نمیکند. او نامه ای را که برایش فرستاده اند به مژگان نشان داده و میگوید که ایلماز قاتل است و او حق ندارد با یک قاتل ارتباط داشته باشد. مژگان عصبانی شده و میگوید خودش همه چیز را میداند. آنها دعوا می‌کنن

Recommended